سه‌شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۵

فـقـط سه سال و چند ماه دیگه !ـ

دیروز وقتی داشتم از تله تکس وضعیت هوای امروز رو چک می کردم نگاهم به تاریخ بالای صفحه افتاد ، جاییکه نوشته شده بود 05.06.2005ـ و این یعنی امروز میشه 06.06.06 !!ـ یهـو یاد تاریخ 07.07.1377ـ افتادم !! روزی که دو تا قرار جداگانه داشتم ، بعدازظهر اون روز با بچه های هم دوره ای دانشگاه قرار داشتیم ، درس بعضی از بچه ها تموم شده بود و چندتایی هم ترم بعدی تموم می کردند ، تو آخرین کلاس مشترکمون من دوربین آوردمو کلی مسخره بازی درآوردیمو خاطره تعریف کردیم ، دوتا از استادا هم بعضی جاهاش کلی گپ دوستانه زدند، اما در واقع می شد گفت این آخرین قرار دسته جمعی خارج از دانشگاه بود ، پایین میدون ولیعصر نزدیک ایستگاه اتوبوسهای خط ولیعصر ـ راه آهن ، یک بستنی فروشی بود ، اونجا قرار داشتیم ، هرچند همه نیومدند اما روز به یاد موندیی شد ، هر کسی از برنامه احتمالی زندگیش چیزایی گفت و از همه مهمتر اینکه هیچ کس حوصله ادامه تحصیل در مقطع بعدی رو نداشت ! نفسمون رو به اندازه کافی توی این دوره گرفته بودند ، بچه خرخونه کلاسمون هم گفت ترجیح می ده یه سال استرحت کنه بعد واسه دکترا اقدام کنه ! یه تازه داماد داشتیمو یه تازه عروس کلی سر به سرشون گذاشتیم ، قرارشد ماهی یکبار دور هم جمع شیم از اونجاییکه بیشتر بچه ها شاغل بودند هماهنگی برای روزش و ساعتش خیلی مشکل بود اما به هر حال قرار تنظیم شد و گفتیم هر کس تونست بیاد ، هر چند اون قرار چند بار بیشتر تکرار نشد و عملا فراموش شد ! یه قرار دیگه هم گذاشتیم اونم این که در تاریخ 08.08.1388ـ دوباره همین جا دوره هم جمع شیم ! البته این که با این همه گرفتاری کسی اون قرار رو یادش بمونه و اینکه اصلا بتونه بیاد یا نه خودش سوال بزرگی بود ، تعدادی از بچه ها که همون موقع گقتند دارند آماده میشند واسه رفتن به خارج ، یکی کانادا ، اون یکی آمریکا و یکی هم کویت پیش یکی از دوستاش واسه کار! اما چه زود گذشت اینهمه سال یادمه یکی از خانمها گفت اوه حالا کو تا ده سال و یک ماه دیگه ! حالا فقط سه سال و چند ماه دیگه به اون قرار مونده !! چه سرعتی !!ـ
آخر شب هم با 3 تا از بچه های گروه ایرانشناسی قرارداشتم ، اونجا که جمعمون کوچیکتر بود و کلی به اصطلاح خودمون برنامه ریزی کردیم واسه قرار 08.08.1388ـ همون جا هم یک قرارداد دسته جمعی با کلی مسخره بازی امضا کردیم که ما یادمون نمی ره ! اما غافل از اینکه این سیب زندگی هزارو یک چرخ می خوره تا برسه زمین ، تازه اگر برسه زمین ! اینکه علیرغم همه برنامه ها و حتی اگر یادت مونده باشه بتونی بری سر قرار یا نه ، مسله همون سیبه و چرخ زدناشو ادا و اطوارای زندگیه که اصلا قابل پیش بینی نیست!!ـ

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats