سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵

شریعتی پس از سه دهه از مرگش هنوز زنده است !ـ

ـ اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی ، هجرت کلمه بزرگی در تاریخ " شدن" انسان ها و تمدن ها ست ....ـ
جمله بالا بخشی از وصیت نامه دکترعلی شریعتی وخطاب او به پسرش احسان است ، علی شریعتی اگر زنده بود این روزها تولد هفتادو سه سالگی اش را جشن می گرفتیم ، دکتر علی شریعتی در سال 1312 خورشیدی در روستای کاهک مزینان از توابع سبزوار چشم به جهان گشود و در خانواده ای سنتی ـ مذهبی پرورش یافت ، پدر او استاد محمد تقی شریعتی بود که لباس روحانیت را کنار گذاشته بود و کسوت معلمی را برگزیده بود ودر همین راستا مدتی هم دردانشگاه مشهد تدریس نمود، استاد محمد تقی شریعتی همواره سعی داشت تا دین را از خرافه ها بپراید و نسل جدید را به اسلامی عقلانی دعوت نماید بر همین اساس در سال 1324ـ کانون نشرحقایق اسلامی را در مشهد بنیان نهاد که حدود سه دهه فعالیت این کانون ادامه داشت ، بر این اساس گفته می شود که علی شریعتی بسیار تحت تاثیر آموزه های پدر و فعالیتهای این کانون بوده است پسرش احسان شریعتی تاکید دارد که علاوه بر اینها پدرش شیفته دو شخصیت آنزمان نیز بوده است اول مرحوم نخشب که نهضت خداپرستان سوسیالیسم را بنیان نهاد و دوم دکتر مصدق رهبر نهضت ملی، علي شريعتي جوان با چنین فضایی و پشتوانه فکری که داشت پس از اینکه شاگرد اول اولین دوره ادبیات دانشگاه مشهد شد با بورس دانشگاه مشهد برای ادامه تحصیل راهی كشور فرانسه شد ، در اروپا نیز دغدغه های ذهنی و فعالیتهای سیاسی خود را پی گیری کرد و پایه گذار نهضت آزادی در خارج ازکشور شد ، بر خلاف آنچه تا کنون گفته شده است دکتر شریعتی فارغ التحصیل رشته جامعه شناسی یا تاریخ نبوده است ، بلکه چون بورس دانشگاه مشهد در رشته ادبیات بوده است چاره ای جز ادامه تحصیل در این رشته را نداشته ، اما در انیستیتو های جامعه شناسی و فلسفه در دانشگاه سوربن فرانسه مباحث مورد علاقه خود را پی گیری نموده و سرآن کلاس ها حضور پیدا می کرده است
تا سال 1343 که فارغ التحصیل شد و به یک باز اندیشی دینی رسید ، در اوج مبارزات مسلحانه والگوشدن انقلاب الجزایردر آن زمان براي تمام انقلابيون او به نتیجه اي معكوس رسید و آن اينكه با فعالیتهای پر التهاب سیاسی و مبارزات مسلحانه نمی توان به یک نتیجه عمیق و ماندگار رسید، بلکه باید به انقلاب فکری و یا بعبارتی انقلاب در مفاهیم مذهبی دست زد ، هر چند پس از بازگشت از فرانسه بلافاصله دستگیر شد اما پس از مدتی آزاد شد و به تدریس تاریخ در دانشگاه مشهد مشغول شد ، به گفته ریاست وقت دانشگاه مشهد مشکل همیشه این بود که دکتر سر هر کلاسی مباحث مورد علاقه خود و دانشجویان را مطرح میکرد بعنوان مثال سر کلاس تاریخ اروپا بعد از یک ربع از توضیح های مربوط به تاریخ اروپا می رسید به وفات پیامبر و اینکه اصحاب جمع شدند تا جانشینی تعیین کنند ! در واقع دانشگاه ابزار کار او شده بود و اصولا هدف تدریس و استادی در دانشگاه نبود ، در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه او به تهران منتقل شد و توانست سخنرانیهای مشهور خود را در حسینیه ارشاد شروع کند ، اولین سخنرانی او با نام متد ارایه شد که چگونگی تبلیغ دین و مذهب را با نگاهی دیگر ارایه مي نمود! این موضوع اولیه براي سخنراني و انتقال ناگهانی او از مشهد به تهران بعد ها این سوال را به اذهان بعضی محققان متبادر نمود که آیا او با همکاری رژیم، امکان سخنرانی در حسینیه ارشاد را پیدا کرد و یا خوشبینانه تر اینکه آیا رژیم با هدف خاصی چنین فضایی را برای او فراهم نمود؟ـ
احسان شریعتی دومین احتمال را با توجه به جناحهای متفاوت حاکم بر ساواک و رژیم پهلوی قابل بررسی می داند! احسان شریعتی اشاره می کند که بعضی از جناح ها در رژیم پهلوی بدنبال این بودند که ذهنیت جوانان را از فعالیتهای مسلحانه دور کنند و همینطورفضای ذهنی جوانان را از ایدولوژی مارکسیسمی ـ کمونیستی نيز دور نگاه دارند و سخنرانیهای پرشور شریعتی این امکان را می توانست ایجاد کند، اما محقق دیگری پا را از این هم فراتر نهاده است و می گوید در فضا دادن به شریعتی نه تنها دوری جوانان از فعالیتهای مسلحانه و ایدولوژی مارکسیستی مد نظر رژیم بوده است بلکه تضعیف روحانیت و به پایین کشیدن پرچم روحانیت در فعالیتهای مذهبی نیز مورد توجه بوده است ، كه واقعيتهاي آنزمان نشان مي دهد شريعتي واقعا در جذب جوانان به اسلام آنهم اسلام عقلايي ، همان كه روياي پدرش بود گوي سبقت را از روحانيون ومبلغان اسلام سنتي ربوده بود! و شاید به همین دلیل بود که اغلب آیت الله های آنزمان( و حتی بعد از انقلاب ) با فعالیتهای و کتابهای شریعتی مخالفت می کردند که در این راستا هشدار آیت الله میلانی بعد از سخنرانی و چاپ کتاب فاطمه فاطمه است به رژیم پهلوي که فعالیتهای شریعتی را محدود کند بسيار نمود پيدا كرد، مخالفتهاي پيدا و پنهان آيت الله خميني قبل و بعد از انقلاب نيزبا شريعتي در همين راستا مي توانست باشد
اما احسان شریعتی تاکید دارد که هیج سند و مدرک معتبری برای پشت پرده بودن ساواک در اين ماجراها به معنای واقعی آن وجود ندارد و این مباحث تنها درحد فرضیه است و نه بیشتر، البته به جز این اشاره احسان واقعیت اینست که در آبانماه سال 1351 ـ حسینیه ارشاد توسط رزيم بسته شد و چند ماه بعد نیز دکتر روانه زندان شد و این خود حاکی از آنست که دکتر و سخنرانیهایش در راستای اهداف رژیم پهلوي نبوده است ، چراکه اورا تا نوروز پنجاه وچهار در زندان نگاه داشتند و بعد از آزادی از زندان نیز در واقع در خانه خود محبوس گردید بشکلی که اجازه رفت و آمد نداشت ، تا اینکه در اردیبهشت 1356 به قول خود از آن زندان سکندر گریخت و نخست به بلژیک و سپس به انگلستان رفت که شايد خود نمي دانست دارد روزهای آخر عمر خود را طی می کند او در روز 29 خرداد 1356 در سن چهل و چهار سالگی با بیش از 25 کتاب و چندین کتاب و کار تحقیقی ناتمام جان به جان آفرین تسلیم کرد، هرچند مرگ زود هنگام او و چگونگی آن همچنان در هاله ای از ابهام باقی مانده است
پس از مرگ با نظر خانواده اش پیکرش به دمشق و در آرامگاه حضرت زینب به خاک سپرده شد تا به آرامشی ابدی دست یابد عليرغم آنكه نفوذ افکار و اندیشه های او آرامش یافتنی نبوده و نیست و همچنان نیز افکارش زنده است واز همین روست که حتی پس از انقلاب پنجاه و هفت و تغییر رژیم نيز هنوز برای انتقال پیکر او با ایران موافقت نشده است!؟ـ
منابع و ماخذ
سایر سایتهای مرتبط

۱ نظر:

مهدی رحیمی نصر گفت...

سلام رضا جان
حق با شماست ، اصلاحش کردم ، ولی خب سبزوار قبلنها از توابع مشهد یا همون استان خراسان نبود ؟

Free counter and web stats