مطلبی امروز خواندم تحت عنوان دو هزار سال تحریف که با توجه به اطلاعاتم از آن انجمن ایرانشناسی که قبل از این به آن اشاره داشتم و خبرهای اخیر در بعضی از رسانه های غربی تصمیم گرفتم تا آن مطلب را تکمیل تر کنم
به تازگی رادیو بی بی سی گزارشی را ارایه داد که اجلاس بین المللی رهبران جهان با همکاری مجله تایم در یک نظرسنجی از هزار نفر از مدیران ارشد صنایع و بازرگانی جهان خواسته است که نام 50 نفر از رهبران مهم و تاثیر گذار در تمام طول تاریخ را بیان کنند, پس از جمع آوری اطلاعات ده رهبر برتر از دیدگاه این مدیران اینگونه اولویت بندی شده اند
ـ وینستون چرچیل
ـ مهاتما گاندی
ـ نلسون ماندلا
ـ عیسا مسیح
ـ مارتین لوترکینگ
ـ اسکندر
ـ بیل کلینتون
ـ مارگارت تاچر
ـ ناپلون
ـ آبراهام لینکن
از آنجاییکه در زمینه تحقیقات اجتماعی و نظر سنجی کمی سابقه فعالیت داشته و دارم می توانم بگویم که این نظر سنجی کمی مشکل دارد چراکه چارچوب تعریف رهبر را آنقدر بزرگ فرض کرده اند یا شاید هم تعریف معینی از آن ارایه نداده اند که می توان گقت نتایج بدست آمده تاحد زیادی مخدوش است و بهمین دلیل نام پیامبری همچون مسیح نیز در این لیست دیده می شود که اصولن پیامبر در این طبقه بندی نمی گنجد و در همین راستا نیز رهبران جنبش های فکری و اجتماعی که بطور خودجوش از بطن جامعه بالا آمده اند مانند مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا در کنارشخصیت های سیاسی که معمولن با انتخابات مطرح می شوند همگی در تعریف رهبر جای گرفته اند, هر چند این نظر سنجی برای یک دید کلی میتواند جالب توجه باشد اما از نظر علمی مخدوش است چرا که افرادی که در کنار هم قرار گرفته اند دریک طبقه نمی گنجند
اما نکته جالبی که می شود از این یظر سنجی استنباط کرد ذکر نام اسکندر در رتبه ی ششم و ناپلون دررتبه نهم است کسانی که در کارنامه شان بیشتر جنگ و کشور گشایی می بینید تا فعالیت های تاثیر گذار بر تاریخ و تمدن بشری , از این مسله چه برداشتی می توان کرد ؟
یکی از نتایج و شاید مهمترین آن, کار فرهنگی و یا بعبارتی ضد فرهنگی عمیق , پی گیر و موفقی است که از چندین دهه قبل آغاز شده است , این فعالیت توانسته است که ذهنیت بیشتر مردم اروپا و آمریکا را نسبت به شخصیت هایی از تاریخ غرب که اغلب پیشینه جنگی , خونریزی و کشور گشایی دارند را تا جایی بالا ببرد که نقاط ضعف و منفی آنها تقریبن به صفر نزدیک بشود ؛ مهمتر اینکه این فعالیتها از چندین دهه قبل در بعضی از کشور های اروپایی از دوران دبستان و مدرسه شدت گرفت و تا بحال هم بسیار متبحرانه به اجرا در آمده است, یکی از نمونه های کوچک آن همین نتایج بدست آمده از این نظر سنجی است که نام اسکندر در بین 10 نفر اول قرار می گیرد اما نامی از کوروش در کل لیست 50 نفره ذکر نشده کورشی که اولین منشور حقوق بشرتاریخ را تدوین کرده بود که
پس چگونه نامی ازکورش به میان نمی آید آنهم نه از طرف مردم عوام از طرف مدیران ارشد صنایع و بازرگانی که این تحقیق به آنها مراجعه کرده است ؟یادم می آید که در یکی از جلسات همان دورهای ایران شناسی در سال
هفتادوسه یکی از دوستان که روی تاریخ و منابع تاریخی ایران باستان کارمی کرد دو نمونه ازکتابهای دوره مدرسه در انگلستان و فرانسه را بعنوان سند آورده بود که چگونه به شکل متبحرانه ای نقاط منفی و ضعف ایران باستان را بزرگ کرده و نقاط مثبت و قوت یونان و روم باستان را بزرگ نموده اند چیزی که من چند وقت پیش بطور تصادفی در یکی از کتابهای تاریخی دبیرستانهای اتریش به نوع دیگری دیدم که بخش ایران کوچکترین بخش تاریخ باستان بود این موضوع مسله کوچکی نیست تاثیرات آن هم قابل اغماض نیست
نمونه آن گزارش جدید روزنامه گاردین است که نمایشگاه اخیر امپراتوری فراموش شده را یک نامگذاری انحرافی نامیده و امپراتوری هخامنشیان را امپراتوری شرارت نامیده است و اصرار دارد که ثابت کند ایرانیان باستان مردمی بی فرهنگ و بی مایه بوده اند و هنر آنها در عین زیبایی هنر خشک و تقلیدی از سایر ملل است, هر چند پاسخ به مطلب آقای جاناتان جونز، گزارشگر گاردين، بحث مفصل تری را می طلبد , اما من در اینجا به بیان یک نکته مهم بسنده می کنم , اگر فرضیه ایشان درست باشد که هنر ایرانی هنر ساکن, خشک و بی مایه است و هنر یونانی هنر حرکت ؛ پس چگونه جای دیگر میگوید ایرانیها این توانایی را داشتند که در تمدن های مغلوبه خود کنجکاوی کنند و آنها را جذب کنند, سوالی که پیش می آید اینست که داشتن این توانایی در عین فاتح بودن و قدرت داشتن از افرادی بی مایه و بی فرهنگ و با هنری خشک و ساکن چگونه ممکن است ؟ این نگاه منفی گزارشگر گاردین تا جایی پیش می رود که گشودگي به روي فرهنگهاي ديگر و جذب آنها را به دلیل کمبود همراه با فقدان فرهنگ در دل ایرانیان میداند که اینگونه با دستی باز فرهنگ های دیگر را جذب میکردند و مدعی می شود که هيچ كس اطمينان كامل ندارد كه ايرانيهاي باستاني چه اعتقاداتي داشتهاند؛ آیا این همان سیاه و سفید نگاه کردن به تاریخ باستان نیست ؟ آیا این استدلال سرشار از غرور و غرض ورزی نیست ؟
اگر نیست چطور در این گزارش هیچ سخن از فتح وحشیانه کشور های دیگر و بخشی از ایران توسط اسکندر به اصطلاح کبیر و نابودی آن نمی گوید ؛ آیا نابودی یک تمدن بدون کنجکاوی و یا جذب آن یعنی غنای فرهنگی یا همان هنر یونانی و هنرشور و حرکت ؟
در پایان سوال اساسی اینست که ما در برابر این نهضت تحریف و وارونه گفتن واقعیتها چه کرده ایم ؟
جایگاه ایران باستان در کتابهای تاریخی مدارس ما چگونه است ؟
جایگاه تاریخ ایران باستان در مطبوعات و رسانه های ما چگونه است ؟
۲ نظر:
dar morede ghesmate avval faghat man yek ide i daram mabni bar inke shayad beshe rahbari ro joda az hadaf tarif kard, joda az inke hadaf mosbat e ya manfi. bar farze mesal shayad beshe be kheili nokat e mosbat dar amalkarde eskandar dar naghshe yek rahbar eshare kard va az oonha olgoo gereft jodaye az inke hala hadafesh keshvar goshaii boode!
va dar morede matalebe payani nazaram ine ke : az mast ke bar mast!
m.a.
موضوع جالبی را عنوان کردی. با اينکه کوروش اسمش حتی در کتاب مقدس هم آمده که قوم يهود را نجات داده و اين موضوع بر عکس بيشتر تورات که افسانه است، يک حقيقت تاريخی است. با اين وجود تا اين حد در غرب ناشناخته مانده است. از طرف ديگر جلادانی همچون اسکندر و ناپلئون را اينقدر بزرگ کردند و حتی اگر جرات داشتند هيتلر را هم بزرگ می کردند... شناسايی اين فرهنگ به غربی ها لازم است ولی به عقيده من نبايستی زياد هم روی جنبه های ناسيوناليست موضوع تکيه کرد چون حالت ناسيوناليسی افراطی و نژادپرستانه پيدا می کند.
ارسال یک نظر