یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۴

کدامیـن باران

دیروز باران شدیدی در وین بارید , طوری که وقتی فاصله ایستگاه تا خوابگاه که کمتر از یک دقیقه بود را طی کردم انگار با لباس یک دقیقه زیر دوش رفته باشم کاملا خیس بودم و از لباس ام آب می چکید , همیشه باران را دوست داشتم و دارم اما این باران از بارانهایی بود که خیلی دل می خواست که زیرش قدم بزنی , چند بار خواستم بزنم بیرون اما راستی راستی دل قدم زدن در چنین بارانی را نداشتم , ناخودآگاه یاد یکی از یادداشتها یم افتادم که با الهام از وای باران , باران حمید مصدق نوشته بودم , بخشی از آن یادداشت را اینجا می آورم اما متاسفانه تاریخ آن در دفترم مشخص نبود ولی حدس می زنم حوالی پاییز سال هفتادوشش باشد , دو عکسی هم که اینجا آوردم یکی از باران پاییزی دیروز یکی هم از یک باران بهاری است و هردواز پنجره اتاقم , و اما یادداشتم با نام کدامین باران
وای باران
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل تو اما
چه کسی نقش مرا خواهد شست
باران بی شک پاکتر از شیشه پنجره بود
من ندانم اما , که کدامین باران پاکتر از شیشه قلب تو بود
***
راستی یادم نیست , باران هوا را پــا ک می کرد ؟
پس چگونه بارانت , هوای دلم را سربی کرد ؟

آه نرگس ها .......,چرا کس به من نگفت

نرگس در هیچ سنگی نمی روید
آن باران عجب سیلی بود
سنگ و نرگس هر دو را با هم برد
همه چیــزم را برد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salam
baz ke neveshtehat ro avaz kardi?shayad ham ino be man neshon nadadi!:(
be har hal kheili jaleb va soznak bood.(ro adam tasir mizare)
movazebe khodet bash ,sarma nakhori!
ayam be kam:)

Free counter and web stats