
سرخی چـشم از بیداریها
بی تو خواب را فـراموش کـردم
بی تو آواز شـوم جـغـد را گوش کـردم
بی تو نشـان زنـد گی را گم کردم
بی تو به هیـچ سـو امیدی نیسـت
بی تو دل را نشاطی نیست
بی تو گویند من پژمردم
این را به گزاف گویند
بی تو من مردم
نمی دونم این رو چه وقت نوشتم تاریخش تو دفترم نبود*
۱ نظر:
manam hamintor!!!!!!!
ارسال یک نظر