سوزاندن دسته جمعی جادوگران در اروپا ١۵٧۸ میلادی
گلاروس منطقه ای زیبا و کوهستانی در شرق کشور سوئیس است، که توسط کوه های آلپ محاصره شده، اینجا همان محلی است که دویست و بیست و پنج سال پیش آخرین زن اروپایی که با اتهام جادوگری مواجه شده بود به نام آنا گئولدی در حضور مردم شهر با شمشیر گردن زده شد! اما این همه ماجرا نیست، چراکه ۲۲۵ سال پیش زمانی را شامل می شود که به اواخر دوران روشنگری یا رنسانس مشهور است و جدایی دین از سیاست و انقلاب علمی ـ فرهنگی اروپاییان مطرح بوده است بعبارتی این دوران از زمان سیاه و خفقان قرون وسطا فاصله زیادی دارد، پس چرا باید زنی به جرم جادوگری در اواخر قرن ١۸ میلادی در سوئیس گردن زده شود؟!ـ
آنا گئولدی بعنوان خدمتکار در چند خانواده مهم و از مسئولین شهر کار می کرد، روزی در لیوان شیر دختر یکی از این خانواده ها میخی پیدا شد و بلافاصله آنا را بعنوان مقصر و کسی که جادوگری کرده و جادوگری می داند دستگیر شکنجه و در نهایت گردن می زنند، اما بعد ها با بررسی پرونده های قضایی که هنوز هم در دسترس می باشد مشخص شد خانم آنا گئولدی نه تنها جادوگر نبوده بلکه اصولا گناهی هم در این زمینه نداشته است، ماجرا از آنجا آب می خورد که قاضی ارشد شهر با آنا رابطه جنسی داشته و احتمالا او باردار بوده است و قاضی شهر که او خدمتکار خانه آنها بوده درصدد بهانه ایی بود تا این ننگ را از دامن خود بی سر و صدا پاک کند! چرا که در آن زمان در اروپا رابطه زن و مرد خارج از فضای خانواده جرم محسوب می شد و با علنی شدن این موضوع قاضی شهر نه تنها حیثیت، شغل و اعتبار خود را از دست می داد بلکه محاکمه هم میگردید، پس قاضی تصمیم می گیرد تا دیر نشده این مسئله را خود از روشی رایج و قانونی حل کند! و بدین ترتیب آنا گئولدی تنها به اتهام جادوگری که هیچ وقت بطور قانونی اثبات نشد به طرز فجیعی شکنجه و گردن زده می شود
شکنجه و اعدام جادوگران در آلمان ١۵٠۸ میلادی
بدین ترتیب مدتها است که تعدادی از روزنامه نگاران و وکلای محلی پی گیر این ماجرا شده اند که راهی پیدا کنند تا ازآنا گئولدی اعاده حیثیت شود! بهمین خاطر سال گذشته موزه ایی به نام آنا گئولدی درهمان شهری که او اعدام شد افتتاح گردید تا عبرت همگان گردد، فیلمی در این زمینه ساخته می شود و جالبتر اینکه تصویب می شود تا در کتاب درسی دانش آموزان سوئیسی این موضوع بعنوان یک سواستفاده ننگ آور قوه قضاییه و شخص قاضی درس داده شود تا دانش آموزان سوئیسی، نوادگان آنا گئولدی و خانواده هایی که آنا برای آنها کار می کرده بدانند ومهمتر آنکه فراموش نکنند که لکه ننگ سو استفاده از قدرت وبازی با حیثیت و جان مردم حتی بعد از ٢٢۵ سال نیز پاک شدنی نیست!ـ
اما آیا نوادگان ما هم در آینده این امکان را پیدا خواهند کرد تا با بر پا شدن موزه ها و تدریس مبحث و موارد سو استفاده از قدرت در مدارس متوجه ننگ همیشگی و تاریخی کشته شدن دانشجویان در زندانها و بازداشتگاه ها به نام خودکشی در زندان بشوند؟!ـ
پ . ن : لینک های مرتبط
۴ نظر:
همی گویم و گفتهام بارها بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مه بروناند زینجرگه، هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور ندارند کاری دل افگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار مگر تودههایئ ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان نبازند هرگز به مردارها
مهین، مهرورزان که آزاده اند بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر به دامان گلشن، ز رگبارها
کشد رخت، سبزه به هامون و دشت زند بارگه ،گل به گلزارها
نگارش دهد گل به جویبارها در آیئنهی آب، رخسارها
رود شاخ گل در بر نیلفر برقصد به صد ناز گلنارها
درد پردهی غنچه را باد بام هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ خروشد ز سرو و سمن، تارها
به یاد خم ابروی گل رخان بکش جام در بزم می خوارها
گره را ز راز جهان باز کن که آسان کند باده، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان مخور، زینهار که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش بهل گر بگیرند بیکارها
علامه طباطبایی
به نوشتهات در بلاگ نیوز لینک دادم و جواب پرسشت را هم دادهام
خوشحال شدم که دوباره فرصت نوشتن پیدا کردید.دردنیا هیچ نیروئی ازبین نمیرود و عملی بیپاداش یا مجازات نمیماند حتا ازدید خود مذهبیون. این پیشبینی تحقق پیدا خواهد کرد دیروزود دارد سوخت وسوز ندارد! امیدوارم درس و امتحانات هم بخوبی پیش رفته باشد. درهرحال موفقیت شمارا تبریک میگویم.
سلام عزیز
ببخش که بی ربط به موضوع می نویسم
آمدم بگم حرف هات تسکین دهنده بود و آرومم کرد . درست در موقعی که تهدید و اعتراض از در و دیوار برام می آمد تو آمدی و نوشتی
...
خوشحالم که حرفم را فهمیدی و شهامت ابرازش را هم داشتی
شاد باشی عزیز
با مهر و دوستی
مینو
مهدی جان فیلم راز را دیدم و دارمش ولی دیدن کجا انجام دادن کجا مملکت ما همیشه نا حقی داشته و شاید مدتها باز هم داشته باشه
tutia
es ist schwer hier komment zu schreiben
ارسال یک نظر