از همون دوران کودکی به دلیل اینکه خونمون مهرآباد جنوبی بود و نزدیک فرودگاه مهرآباد، شب و روزی نبود که صدای هواپیماهای نظامی و غیرنظامی رو نشنویم و نبینیم!ـ پس سئوال در مورد هواپیما و جزئیات اون بیشترین سئوالات دوران کودکی من بود، دوتا منبع خوب هم برای همه سئوالات اون دوران داشتم ، دایی بزرگم که افسر نیرو هوایی بود و مدتی هم خونشون توی خونههای سازمانی پایگاه شکاری مهرآباد بود که این امکان رو به من می داد که همراه با پسر دائیم کلی کارهای مشترک اکتشافی بکنم و منبع دوم هم باز دائیم بود، اما دایی کوچیکه که توی هوانیروز بود و کلی به ما بچهها نزدیکتر بود و به همه سئوالات ما سر حوصله جواب می داد!ـ
این شد که من قبل از سن ده سالگی هر هواپیمای نظامی و غیر نظامی و یا هلکوپتری رو توی آسمون تهران میدیدم می شناختم و کلی واسه بچههای کوچه که این چه جور هواپیمایی هست و اسمش چیه و یا مثلا فرق اف چهار با اف پنچ چیه و از اینجور چیزها.... معرکه می گرفتم!ـ
داستان از اونجایی شروع می شه که یکی از کارهای تابستونیمون این شده بود که با بچهها نشست و برخاست هواپیماها رو دید بزنیم، اما این کار که احتیاج به رفتن به بالای پشت بام داشت، خودش نیاز به یک عملیات از پیش برنامه ریزی شده هم داشت، چرا که ما آقا پسرهای شر که به ترتیب هشت، نه و ده ساله بودیم، برای رفتن به پشت بام از قبل احتیاج به گرفتن اجازه داشتیم، اما این اجازهها معمولا یا اصلا صادر نمی شدند یا فقط برای نیم ساعت!ـ اما نیم ساعت برای ما کم بود چون ما که ساعت پرواز هواپیما های نظامی رو نمی دونستیم باید حداقل دو سه ساعت اونجا می نشستیم تا شاید چیزی به پستمون می خورد که ببینیم و کلی ذوق کنیم و ...ـ به همین خاطر ما یک نقشه دوم هم داشیم اگر شب قبلش متوجه می شدیم که یکی از مادرها فردا صبحش نیست به بقیه خبر می دادیم که فردا پشت بام خونه فلانی، چون مطمئن بودیم که خرید مادرها حداقل دوساعتی طول می کشه و پشت بام هم بودیم براحتی قبل اینکه اونها وارد خونه بشند متوجه آمدنشان می شدیم و به سرعت می دویدیم توی حیاط و خودمونه مشغول بازی نشون می دادیم !ـ خلاصه یه جایی مثل تراس طبقه چهارم خونه جعفر اینا یا پشت بام خونه سیامک اینا و یا پشت بام خونه خودمون محل انجام این جور عملیاتها بود!ـ
همه مزه این کار هم این بود که بتونیم توی اون روز هواپیمای نظامی ببینیم و کلی ذوق کنیم و منهم که خودمو استاد شناسایی هواپیما می دونستم شروع کنم به توضیحات چندین چند باره در مورد ویژگی اون هواپیما، اگر هم سئوال جدیدی پیش می اومد بلافاصله در عرض چند روز جوابش رو از دائیهام می گرفتم! چراکه هفتهایی نبود که دائیهام که هر دو محل کارشون به خونه ما نزدیک بود پیش خواهرشون نیان و به ما سر نزنند!ـ
بعد از ظهر ۳١ شهریور سال ١۳۵۹ بود و دو روزی بود که ما از یک مسافرت دسته جمعی خانوادگی به شمال برگشته بودیم، این روز آخرین روزی بود که می تونستیم عملیات تماشای نشست و برخاست هواپیماها رو انجام بدیم، چون دیگه مدرسهها شروع می شد و باید می رفتیم مدرسه!ـ اما اون روز نه اجازه برای پشت بام صادر شده بود نه مادری برای خرید روزانه قرار بود بیرون بره، پس دماغ سوخته توی اتاقم در طبقه دوم نشسته بودم و با کیف و دفترمشقهای نویی که برام خریده بودند مشغول بودم!ـ یک لحظه حس کردم صدای هواپیمایی رو دارم میشنوم که هر لحظه داره نزدیک تر می شه!ـ صدای هواپیما صدای یک هواپیمای نظامی بود، با خوشحالی پریدم کنار پنجره اما چرا این صدا هر لحظه داشت نزدیک تر می شد مگه قرار بود این هواپیما توی کوچه ما بشینه؟ـ
به ثانیه نکشید که یک هواپیمای نظامی با سرعت از بالای کوچه ما با ارتفاع خیلی کم گذشت سابقه نداشت هواپیمایی رو توی آسمون از این فاصله دیده باشم، تازه این هواپیما هیچ شباهتی با هواپیماهایی که تا حالا دیده بودم نداشت نه بالهاش نه رنگش نه...؟ـ صدای مهیبی اومد و خونمون لرزید!ـ
یعنی هواپیما سقوط کرد یا باکش افتاد یا ...چی ؟ـ
تنها چیزی که به ذهنم خطور نکرد یه حمله نظامی بود!ـ
سریع پریدم تو راه پله که برم تو کوچه که بازهم صدای انفجار و لرزش ساختمون! ترس تمام وجودمو گرفته بود! چه اتفاقی داشت میافتاد؟ ـ
به کوچه رسیدم و سریع دویدم سمت پایگاه شکاری مهرآباد، یک ستون غلیظ دود از سمت پایگاه رفته بود به آسمون!ـ یکی از همسایهها می گفت آمریکا حمله کرده و ....ـ
به ساعت نکشید که داییم آمد پیش ما و ما فهمیدیم که عراق به ایران حمله کرده!ـ یک روز بعد رادیو خبر یک حمله بزرگ هوایی رو از طرف ایران به عراق خبر داد! حملهایی که در طول تاریخ جنگهای هوایی کم سابقه بود، دویست فروند هواپیمای نظامی ایران همزمان به پرواز درآمده و اغلب پایگاههای نظامی عراق را بمباران کردند و بعدش دایی حمید یه چیزهایی برام توضیح داد اما من همیشه دوست داشتم بیشتر از توضیحات دایی حمید و دایی رشید از جزییات این عملیات بزرگ مطلع بشم اما این سئوال دیگه سئوالی نبود که داییهام حتی اگر بدونند هم به اون بخوان پاسخ بدن!ـ
تا اینکه همین چند هفته پیش توضیحات نسبتا خوبی از این عملیات همراه با فیلم، بطور اتفاقی توی سایت یوتیوپ پیدا کردم که البته این فیلم از شبکه سوم سیما پخش شده .... نام این عملیات هوایی کمان۹۹ بوده که در واقع بزرگترین عملیات هوایی ایران بر علیه یک کشور دیگر و یکی از بزرگترین عملیاتهای هوایی در سطح جهان بوده و هست، در این فیلم بخشی از جزییات این عملیات بزرگ نظامی برای اولین بار به اطلاع عموم می رسد!ـ جالب اینکه در این فیلم توضیح داده میشود که به دلیل درگیریهای متداوم مرزی با عراق، طرح این عملیات هوایی حدود دوماه قبل از شروع رسمی جنگ توسط عراق یعنی ۳١ شهریور ماه ریخته شده بود!ـ
اگر شما هم دوست دارید بدونید اون عملیات هوایی نادر در جهان به چه شکل انجام شده روی فیلم پایین کلیک کنید
این فیلم پایین رو هم حتما ببینید، این یکی خیلی جدید تره و اغلب هواپیما های نظامی موجود در ایران رو به تصویر کشیده، هر چند سازنده این فیلم تاکید داره که این فیلم رو فقط برای یادآوری خاطرات ساخته و آرزوی صلح و آرامش برای تمام جهان را کرده!ـ اما همچین بگید نگید تحریک کننده است!ـ
پ ن:ـ از اونجاییکه سی و یک شهریور وین نیستم، گفتم زودتر این خاطره رو بنویسم بهتره تا دیرتر!ـ
۱ نظر:
آقاجان خط دستنوشتهات به هم ریخته و با سه اندازهی مختلف دیده میشود.
بله من هم اولین روز جنگ را بخاطر دارم اگر چه نه در تهران که در زیر گوش صدام، اولین ضربه نصیب ما شد و خانه بخشی از آن را گلولهی خمسهخمسه برد و دیگر در آن خانه اجازهی سکونت بما ندادند.
راستی من هم زمانی در مهرآباد جنوبی معلم بودم و هرگاه جتهای چنگی برمیخاستند یا فرود میآمدند، مجبور به سکوت بودم چون صدایم به گوش بچهها نمیرسید.
ارسال یک نظر