یکشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۵

انتظار

داغ، زلال، سبز، آبی، جاری، امیدوار و پر‌‌‌غبار شده بود!ـ
.
.
او منتظر بود!ـ

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام مهدی جان همیشه داغ!باشی مثل چای قندپهلو، سبز مثل دشت‌های زیبای وطن، آبی مثل خلیج فارس و...اگر کم سراغ دوستان می‌روم و حتا بااین‌که خودم دعوت کردم تادر یلدابازی شرکت کنی نتوانستم بموقع بخوانمت، دلیل‌اش اینست که بیش‌از دوماه است آواره‌ام، داستان برف‌گیر و سرمازده شدنم را در شمال تهران در یک پست کوتاه که مربوط می‌شد به خانه‌ی محقر شاعر یعنی نیما، نوشتم،اصفهان هم بخاطر خودداری ازایجاد مزاحمت برای دخترم که مشغول خواندن درس‌های فوق‌لیسانس خودش‌است، توقع شهرگردی یا تفریحات و سرگرمی‌های دیگر که یکی هم اینترنت است! ندارم اهل رفتن به کافی‌نت‌ها هم نیستم. می‌نشینم شعر‌می‌بافم و اگر فرصتی پیش بیاید می‌وبلاگمش! مثل همان که در چارمضراب دیدی. راستی ایده‌اش از ماه‌لی‌لی بود من فقط تغییرش دادم و کمی چاشنی امیدواری حماقت‌آمیزخودم را به آن زدم. ممنون از گذر و نظر شمابه کوی دوستان

ناشناس گفت...

omidvaram ke hamishe zolal, sabz, abi, jari va omidvar bashin va hichgah az namardiha dagh nashin va ghobar to khone deleton nashine. rastesh man mafhome neveshtaton(entezar)nafahmidam va nafahmidam ke ki montazere

Free counter and web stats