همین هفته پیش که با بعضی از دوستان جمع بودیم و صحبت از هر دری و هر موضوعی پیش آمد،سر یک موضوع دو دسته شدیم کسانی که معتقد بودند ارتباط برقرار کردن با اتریشیها به دلیل رفتار خاصی که دارند خیلی سخت است ولی بطور مثال آلمانیها آدمهای بازتر و قابل پیش بینی تری هستند و ...ـ دسته دوم معتقد بودند که این برداشتها بیشتر ناشی از تجربههای شخصی هستند و امکان تعمیم آن به کل جامعه اتریش نیست
اینکه بالاخره کدام نظریه درست است بماند، اما با اتفاق یا به عبارت دیگر فاجعهایی که چند روز پیش بر ملا شد، نظریه دسته اول اگر نگوییم قابل اثبات است حداقل قابل تامل است که چطور می شود که یک فاجعه تقریبا مشابه ظرف مدت کمتر از دوسال آنهم نه توسط پلیس بلکه بطور اتفاقی بر ملا شود، به قول تیتر اول یک روزنامه بلژیکی :ـ
اصلا معلومه در اتریش چه خبره؟ـ
از نظر من یکی از جوابهای ممکن می تواند این باشد که تمام حساسیت جامعه اتریش و حتی پلیس اتریش بر روی حوادث و جرم و جنایتهایی است که توسط خارجیها و بویژه مهاجرین اروپای شرقی و اقلیت مسلمان متمرکز است! بطوریکه بارها و بارها پیش آمده که آمار تفکیک شده از مراکز مختلف ارایه می شود که فلان درصد جنایت توسط خارجیها انجام شده! فلان درصد از زندانها در اشغال خارجیهاست و گاهی اوقات تا آنجا پیش می روند که بطور مشخص می گویند فلان ترک، فلان یوگسلاو یا رومانی یایی و...ـ فلان جرم و جنایت را انجام داد! اینها در شرایطی است که در درجه اول اشاره و یا تاکید به ملیت یکنفر در یک واقعه یک حرکت صحیح و حرفهای در دنیای روزنامه نگاری نیست از طرف دیگر در اغلب موارد این افراد در واقع تابعیت اتریشی دارند اما اینگونه زیر ذره بین ملیت اولیه خود می روند!ـ و این یعنی ایجاد همان فضای بسته و ایجاد پیشداوری!ـ
شاید بتوان گفت یکی از معیارهای بسته بودن جامعه اتریش و گارد گرفتن مقابل خارجیها همین آماریست که چندی پیش در روزنامهها اعلام شد که حدود پانزده تا بیست درصد جمعیت شهر وین مهاجرین رسمی هستند اما تعداد پلیسها خارجی در اداره پلیس وین در خوشبینانه ترین حالت تنها پنج درصد است! و دلیل آن هم واضح است، بعضی از سازمانها و ادارهای دولتی دستور مستقیم دارند که خارجیها را استخدام نکنند مانند اداره پلیس یا بعضی از بانکها، مگر در شرایط ویژه و استثنایی این همه تمرکز و ترس و وحشت از خارجیها باعث شده تا یک مدارا، اهمال و یا چشم پوشی نا نوشته ایی نسبت به خود اتریشیها بوجود بیاید! بطوریکه نسبت به اظهارات و عملکرد یک اتریشی بطور اتوماتیک یک اطمینان خاطر وجود دارد، اما در شرایط مساوی به یک خارجی اطمینان نشده و از روشهای مختلف مورد آزمون و آزمایش مستقیم و غیر مستقیم قرار می گیرد
و در نتیجه آنکه، یک مرد اتریشی می تواند یک دختر بچه را ربوده و حدود ده سال او را در زیر زمین خانهاش محبوس کند و حتی وقتی همان اوایل به او مظنون می شوند در بازپرسی پلیس همه را به بازی بگیرد و با مهارت از چنگ قانون فرار کند تا موردی مثل ناتاشا کمپوش سال ٢٠٠۶ بوجود آید! و یا اینکه مردی که یک بار به جرم آزار جنسی یک زن بازداشت شده است براحتی چند سال بعد مدعی می شود دخترش فرار کرده و هیج نشانی هم از او نیست اما واقعیت اینست که او دخترش را در زیر زمین خانه برده و بیست و چهار سال با دخترش زندگی زناشویی داشته است تا از دخترش صاحب هفت فرزند شود و در طبقه بالا نیز خیلی عادی با همسرش زندگی کند و حتی سه نوه خود یا بعبارتی سه فرزند خود را که حاصل ارتباط خودش با دخترش هست را به طبقه بالا بیاورد و بگوید دختر به اصطلاح فراریش این فرزندان را دم درب منزل رها کرده و دوباره فرار کرده است!ـ
در این میان نه پلیس و نه همسایهها هیچ شکی به او نمی کنند تا اینکه این جنایت نیز تصادفا بعد از بیست و چهار سال بر ملا می شود تا اینبار به جای نام ناتاشا مورد جدیدتری به نام الیزابت فریتزل در سال ٢٠٠۸ بوجود آیدو دنیا را تکان دهد تا حدود ۴٠٠ خبرنگار را راهی اتریش کرده تا این پدیده را به سراسر جهان بطور مستقیم مخابره کنند، جالب اینکه وقتی امروز با یکی از همکاران اتریشی صحبت می کردم بعد از کلی تحلیل و تایید این جمله را گفت: البته اینو هم بگم این مطبوعاتیها و رادیو تلویزیونیها هم منتظر خوراک هستند تا این مسئله را بزرگ کنند!!ـ
پ . ن : ـ
پیوندهای زیر در ارتباط با همین موضوع اخیر هستند
۳ نظر:
نمیدانم! قضاوت در این موارد نیاز به پژوهش جامعهشناختی در آن جامعه را دارد. ولی کوتاه آمدن پلیس در بسیاری موارد چشمگیر است. در استان ما نیز اتفاق مشابهی از نظر کوتاهآمدن پلیس آمده و آن اینکه مردی بتازهگی دختر ۱۲ سالهای را کشت که به حسب تصادف قاتل کشف شد. اما این مرد در هشت سال پیش نیز دختر دیگری را در شهر مجاور کشته بود و یکی از دوستانش که به او مظنون شده بود، مسئله را گزارش کرده بود. اما پلیس توجهی به گزارش نکرده بود
نکنه واقعا اخر زمان شده ؟!!
هر از چند گاهی , اتفاقی , در گوشه ای از جهان رخ میدهد که با موُدبانه ترین ادبیات ! میتوان گفت که ( بیلاخی است به درازای برج ایفل و به کلفتی مجسمهُ آزادی ) , به ماتحت آدمیت , انسانیت , شعور , فرهنگ , تمدن , معرفت ,ترحم , شفقت ,روابط خویشاوندی , عشق , مسئولیت , و ....میباشد ٬ و در اینجا باید گفت که ٬ صد رحمت به حیوان
ارسال یک نظر